شماره ١٢: عيش من تلخ است ازان شکر لب شيرين سخن

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
عيش من تلخ است ازان شکر لب شيرين سخن
چون بخندد، ورچه باشد، هست در پروين سخن
مردنم نزديک شد هنگام شربت دادنست
کيست کارد يک سخن بر من ازان شيرين سخن؟
بو که بريم، اى صبا، از بهر من بهر خدا
گه گهى جاسوسيى کن، زو دمى برچين سخن
کاش بيدردان بديدندى رخ زيباى يار!
تا نگفتندى به طعن بيدلان چندين سخن!
اى که گويى «عشق چه بود»؟ باش تا از خون من
بعد از آنت مرد خوانم، گر بگويى اين سخن
عاشقى وانگه مسلماني، نداني، اى سليم
دوستى چون با بتان افتد، رود در دين سخن؟
بهترين روز آفتى مى بينم از تو در جهان
گفت من بشنو، مکن، جانا، بدين آيين سخن
جادوان را لب بدوزد سوزن مژگان تو
وه که پيشت چون برآيد از من مسکين سخن
در هواى روى تو خون مى چکاند از غزل
خسرو رنگين سخن گر رنگ بازى زين سخن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید