شماره ٢٧٤: مپرسيد از نگين شاه و اقبال نفس کاهش

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
مپرسيد از نگين شاه و اقبال نفس کاهش
بچندين کوچه افگنده است سعى نام در چاهش
خودآرائى بديهيم زر و ياقوت مينازد
زماتم کرده غافل خاک رنگين بر سر جاهش
اگر شخص طلب قدر جنون مفلسى داند
گريبان دامن آرايد بطوف دست کوتاهش
ره امن از که پرسم در جنون سامان بيابانى
که محشر چشم ميپوشد بمژگان پر کاهش
چو آن گل کز سر دستار مستى بر زمين افتد
بلغزيدن من از خود رفتم و دل ماند در راهش
عنان گير غبار سينه چاکان نيست گردون هم
سحر هر سو خرامد کوچه ها پيداست در راهش
سراپاى گهر موج است اگر آغوش بگشايد
گره تاريست کز پيچيدگى کردند کوتاهش
هلال آينه دار است اى زسامان طلب غافل
که از خميازه يک ريشه بالد خرمن ماهش
قناعت در مزاج خلق دون فطرت نميباشد
پريشان کرد عالم را زمين آسمان خواهش
چه امکانست رمز پرده ئى اين وهم بشگافى
که عنقا غفلتست و سعى دانش نيست آگاهش
زبان در کام دزدد هر که درس عشق ميخواند
برون لفظ و خط راهى ندارد در ادب گاهش
گر اسقاط اضافاتست منظور يقين (بيدل)
بس است الله الله از «من الله و الى اللهش »



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید