شماره ٢١٤: به پيرى از هوس زندگى خمار مکش

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
به پيرى از هوس زندگى خمار مکش
سپيد گشت سرت ديگر انتظار مکش
تعلق من و ما ننگ جوهر عشقست
چو اشک گوهر غلطان دل بتار مکش
چو شمع خط امان غير نقش پايتو نيست
زجوش رنگ باطراف خود حصار مکش
زديده ميچکد آخر جهان چو قطره اشک
تو اين گهر بترازوى اعتبار مکش
جهان بيسر و پا بر طپش غلو دارد
اگر تو سبحه نه ئى سر باين قطار مکش
بدشت و در همه سو کاروان دردسر است
هزار ناقه ستم ميکشد تو بار مکش
مباد باز فتد حرص در تلاش جنون
زپاى هر که درين ره نشست خار مکش
برنج کلفت تمکين غنا نمى ارزد
چو موج گوهر از آسودگى فشار مکش
ز وضع عافيتت بوى ناز مى آيد
ببحر غرق شو و منت کنار مکش
بحرف و صوت تهى گشتن از خود آسان نيست
چو سنگ محمل اوهام بر شرار مکش
چو تخم راحت بيريشگى غنيمت گير
سر فتاده زنشو نما بدار مکش
اگر زدرد سر هستى آگهى (بيدل)
نفس چو خامه تصوير زنهار مکش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید