شماره ١٦١: دارم دلى از داغ تمناى تو لبريز

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
دارم دلى از داغ تمناى تو لبريز
چون کاغذ آتش زده غربال شرر بيز
چون شمع مپرسيد زسامان بهارم
سيلاب بناى خودم از رنگ عرق ريز
تحقيق زصنعتگرى وهم مبراست
از هر چه در آينه نمايند بپرهيز
مردطلبى از دل معذور حذر کن
زان پيش که لنگت کند از آبله بگريز
بر رنگ ادب تهمت پرواز جنون است
ياقوت بآتش ندهد شعله مهميز
اخلاص باظهار مکدر مپسنديد
چون شکر زدل زد بزبان شد گله آميز
هر خار و گل آينه تعظيم بهار است
اى کوفته خواب گران يکمژه برخيز
از مغتنمات است تماشاى دوئى هم
تا محرم خود نيستى از آينه مستيز
بيگانه طور دل بلبل نتوان زيست
بر شاخ گلى رو تکلف قفس آويز
با ساز نفس قطع تعلق چه خيال است
تيغى که تو دارى بفسونها نشود تيز
(بيدل) بفغان زين قفست نيست رهائى
ايخاک بخون خفته غبار دگر انگيز



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید