شماره ١٠٥: ترک دنيا کن غم اين سحر باطل برمدار

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
ترک دنيا کن غم اين سحر باطل برمدار
آنچه پشت پاش بردارد تو بر دل برمدار
تا نگردد همتت ممنون سامان غنا
چون گهر زين بحر غير از گرد ساحل برمدار
گر زجمع مال سودى بايدت برداشتن
غير اين بارى که دارد طبع سايل بر مدار
از حيا دور است سعى خفت روشندلان
شمع اگر خاموش هم گردد زمحفل برمدار
سجده مقبول است در هر دين و آئينى که هست
گر قدم دزديدى از ره سر زمنزل بر مدار
گر مروت قدردان آبروى زندگيست
تا توانى چون نفس دست از سر دل بر مدار
ذوق بيرنگى برون رنگ نتوان يافتن
محو ليلى باش و چشم از گرد محمل بر مدار
آنقدر خون شهيدت گلفروش ناز نيست
رنگ ناموس حنا از دست قاتل بر مدار
تا مبادا پا خورد خواب جنون هنگامئه
خاک آن منزل که دارد خون بسمل بر مدار
پيش قاتل شرم دار از ديده قربانيان
تا نگه باقيست مژگان در مقابل بر مدار
از تماشاخانه امکان بعبرت قانعم
يارب اين گوهر زپيش چشم (بيدل) برمدار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید