شماره ١٠٠: بصفحه ئى که حديث جنون کنم تحرير

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
بصفحه ئى که حديث جنون کنم تحرير
زسطر ناله تراود چو شيون از زنجير
چه ممکنست درين انجمن نهان ماند
سياه بختى عاشق چو مو بکاسه شير
خرابه دل محزون بينوايانرا
بجز غبار تمنا که ميکند تعمير
بهار هستى اگر اين بود خوشا رنگى
که صرف کرد سپهرش بپرده تصوير
زدست اهل عدم هر چه آيد اعجاز است
بخدمتم نپذيرند اگر کنم تقصير
شرار کاغذم از آه من حذر مکنيد
که هم بخود زنم آتش اگر کنم تائثير
گرفتم اينکه درين دشت بى نشان مقصد
بمنزلى نرسيدى سراغ آبله گير
سواد نسخه ئى ما سخت مبهم افتاده است
خيال حيرت آينه ميکند تحرير
نگشت سعى امل سد راه وحشت عمر
بپاى شعله نشد موج خار و خس زنجير
زمين طينت ما نيست کينه خيز نفاق
بآب آتش ياقوت کرده اند خمير
بخود ستم مکن اى ظالم حسد بنياد
که هست يکسر پيکان هميشه در دل تير
حذر ززمزمه عندليب ما (بيدل)
که اخگر است بمنقار ما چو آتشگير



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید