شماره ٨١: ياران چو صبح قيمت وحشت گران کنيد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
ياران چو صبح قيمت وحشت گران کنيد
دامان چيده را بتصنع دکان کنيد
جهد دگر بقوت ترک طلب کجاست
کارى کز آرزو نگشايد همان کنيد
معراج سعى مرد همين استقامت است
لنگى است هر قدر هوس نردبان کنيد
بى حرف و صوت معنى تحقيق روشن است
آينه خود از نظر خود نهان کنيد
توفيق فکر خويش بهر کس نميدهند
گر جيب نيست رو بسوى آسمان کنيد
نقص و کمال پست و بلند جهان يکى است
نقش جبين و نقس قدم امتحان کنيد
مزد تلاش علم و عمل خجلت است و بس
از عالم کرم طلب رايگان کنيد
عالم همه به نيک و بد خود مقابل است
آينه را زحسن ادب مهربان کنيد
چون شمع گر به معنى راحت رسيدن است
درس نشستن پى زانو روان کنيد
پهلوى لاغرى که قناعت نشان دهد
در نقش بورياى تجرد نهان کنيد
از شيشه دل آنچه تراود غنيمت است
قلقل اگر نماند ترنگى عيان کنيد
خورشيد در تلافى سوداى همت است
گر يک دو دم چو صبح زهستى زيان کنيد
روزى دو از نم عرق شرم زندگى
خاکى که باد ميبرد آخر گران کنيد
در زير پاست خاک مراد غرور عجز
ايغافلان تلاش همين آستان کنيد
هنگامه دل است چه دنيا چه آخرت
(بيدل) شويد و ترک غم اين و آن کنيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید