شماره ٤٣: هر سخن سنجى که خواهد صيد معنيها کند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
هر سخن سنجى که خواهد صيد معنيها کند
چون زبان مى بايد اول خلوتى پيدا کند
زينهار از صحبت بدطينتان پرهيز کن
زشتى يک رو هزار آئينه را رسوا کند
عمرها ميبايدت با بى زبانى ساختن
تا همان خاموشيت چون آينه گويا کند
ميکشد بر دوش صد طوفان شکست حادثات
تا کسى چون موج ازين دريا سرى بالا کند
هرزه گرد از صحبت صاحب نظر گيرد حيا
آب گردد دود چون در چشم مردم جا کند
آه گرمى صيقل صد آينه دل ميشود
شعله ئى چون شمع چندين داغ را بينا کند
بى گداز خود علاج کلفت دل مشکلست
کيست غير از آب گشتن عقد گوهر وا کند
ميدمد صبح از گريبان صفحه آئينه را
از تماشاى خطت گر جوهرى انشا کند
شانه را اقبال گيسويت ختن سرمايه کرد
وقت رندى خوش که با چاک جگر سودا کند
خاک مجنون را عصائى نيست غير از گردباد
ناله ئى گو تا بناى شوق ما برپا کند
سخت دور افتاده ايم از آب رنگ اعتبار
زين گلستان هر که بيرون جست سير ما کند
بى خطائى نيست (بيدل) اضطراب اهل درد
اشک چون بيتاب گردد لغزشى پيدا کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید