شماره ٣٩: هر چند بحق قرب تو مقدور نباشد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
هر چند بحق قرب تو مقدور نباشد
بر درد دلى گر برسى دور نباشد
آثار غرور انجمن آراى شکست است
چينى طرب مجلس فغفور نباشد
بر شيشه قلقل هوس ما مگذاريد
آن پنبه که مغز سر منصور نباشد
پيغام وفا در گره سعى هلاک است
غمنامه ما جز به پر مور نباشد
اى مست قناعت مگشا کف بدعا هم
تا دست تو خميازه مخمور نباشد
از بست و گشاد در تحقيق مينديش
چشم و مژه سهلست دلت کور نباشد
ياران غم دم سردى ايام ندارند
بايد خنکيهاى تو کافور نباشد
بگذر زمقامات و خيالات فضولى
داغ «ارنى » جز بسر طور نباشد
در وادى تحقيق چه حرف است سياهى
گر حايل بينائى ما نور نباشد
نقد دل و پا مزد تردد چه خيال است
اين آبله سر بر کف مزدور نباشد
ما سوختگان برهمن قشقه شمعيم
در دير وفا صندل و سندور نباشد
بر هم زدن الفت دلها مپسنديد
دکان حلب خوشه انگور نباشد
(بيدل) زشر و شور تعلق بجنون زن
کو خانه زنجير تو معمور نباشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید