شماره ٣٠: وداع عمر چمن ساز اعتبارم کرد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
وداع عمر چمن ساز اعتبارم کرد
سحر دماندن پيرى سمن بهارم کرد
برنگ ديده يعقوب حيرتى دارم
که ميتوان نمک خوان انتظارم کرد
تعلق نفسم سوخت تا کجا نالم
غبار وهم گران گشت و کوهسارم کرد
دل ستمزده صد جا غم تظلم برد
شکست آينه با عالمى دوچارم کرد
غبار ميدمد از خاک من قدح در دست
نگاه مست که سير سر مزارم کرد
به نيم چشم زدن قطع شد وجود و عدم
گذشتگى چقدر تيغ آبدارم کرد
نهفته داشت قضا سرنوشت مستى من
نم عرق زجبين شيشه آشکارم کرد
کنون زخود مژه بندم که عبرت هستى
غبار هر دو جهان بر نگاه بارم کرد
اميد روز جزا زحمت خيال مباد
مى نخورده درين انجمن خمارم کرد
چو شمع چاره ندارم زسوختن (بيدل)
وفا گلى بسرم زد که داغدارم کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید