شماره ١٤: نگاهت جوش صد ميخانه از ساغر برون آرد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
نگاهت جوش صد ميخانه از ساغر برون آرد
تبسم شور چندين محشر از کوثر برون آرد
ز ريحان خطت بالد بهار سبزه جنت
وزان زلف دو تا روح الامين شهپر برون آرد
بگلشن گر زپا افتد غبار راه جولانت
بهار از غنچه و گل بالش وبستر برون آرد
لبت در خنده گوهر ريزد از آغوش برک گل
رخت گاه عرق از آفتاب اختر برون آرد
رم ديوانه شوق تو گر جولان دهد گردى
بچندين گردباد آه از دل محشر برون آرد
گرفتم بى نقابى رخصت نظاره است اينجا
نگاهى کو که مژگان وارى از خود سر برون آرد
فسون نوخطياى لبت بر سنگ اگر خوانم
گداز حسرتش صد آينه جوهر برون آرد
نمى ارزد برنگ خوش عيار چهره عاشق
خزان از بوته هاى گل گرفتم زر برون آرد
همان پيرايه وهم است اگر کامل شود زاهد
هيولا چون در سامان زند پيکر برون آرد
کهن شد سير اين گلشن کنون فال تحير زن
مگر آينه گر ديدن گل ديگر برون آرد
درين دريا طلب آئينه مطلوب مى باشد
گره سازد نفس غواص تا گوهر برون آرد
قفس فرسوده کرد هوسهايم خوشا روزى
که پروازم چو بوى گل زبال و پر برون آرد
اگر صد بار آيد موج تيغش بر سرم (بيدل)
حباب من زجيب دل سر ديگر برون آرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید