شماره ٣٥١: يک تار مو گر از سر دنيا گذشته ئى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
يک تار مو گر از سر دنيا گذشته ئى
صد کهکشان زاوج ثريا گذشته ئى
بار دلست اين که بخاکت نشانده است
گر مى نفس شوى زمسيحا گذشته ئى
اى هرزه تازعرصه عبرت ندامتى
چون عمر مفلسان بتمنا گذشته ئى
جمعيت وصول همان ترک جستجو است
منزل دميده ئى اگر از پا گذشته ئى
اى قطره گهر شده نازم بهمتت
کز يک گره پل از سر دريا گذشته ئى
در خاک ما غبار دو عالم شکسته اند
از هر چه بگذرى زسر ما گذشته ئى
اى جاده ات غرور جهان بلند و پست
لغزيده ئى گر از همه بالا گذشته ئى
اشکيست بر سر مژه بنياد فرصتت
مغرور آرميدنى اما گذشته ئى
حرف اقامتت مثل ناخن است و مو
هر جا رسيده باشى از آنجا گذشته ئى
برق نمودت آمد و رفت شرار داشت
روشن نشد که آمده ئى يا گذشته ئى
(بيدل) دماغ ناز تو پر ميزند بعرش
گويا ببال، پشه زعنقا گذشته ئى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید