شماره ٣٤٨: نياز جلوه دارم حيرت آينه پروردى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
نياز جلوه دارم حيرت آينه پروردى
زديوان نگاه امشب برون آورده ام فردى
بروى چهره امکان من آن سنگ سبکپايم
که هر کس ميرود از خويش ميخيزد زمن گردى
ببال هر نفس پرواز از خود رفتنى دارم
برنگ اضطراب ناله ام طوفانى دردى
بيا زاهد طريق صلح کل هم عالمى دارد
تو و تسبيح ما و ميکشى هر کارى و مردى
زنيرنگ تغافل برده است آنچشم فتانم
ببازى نيز نتوان يافتن در طاسم آوردى
زخود رفتن بيادت ريشه در موج گهر دارد
باين تمکين نمى باشد خرام ناز پروردى
بجيب بيخودى دارم سراغ شعله جولانى
چو اخگر در شکست رنگ پيدا کرده ام گردى
خمار عافيت نتوان شکست از نشه صهبا
گرفتم چون خزان در خون گرفتم چهره زردى
زبس جوش محبت ميزند اين عرصه عبرت
زنان ريشى برون آرند تا پيدا شود مردى
طپيدم آنقدر کز دل فسردن محو شد (بيدل)
بسعى کوفتنها گرم کردم آهن سردى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید