شماره ٣٤٠: نقش ما شد و بال يک تائى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
نقش ما شد و بال يک تائى
برد طاوس عرض عنقائى
نفس آمد برون جنون به بغل
کرد آشفته گرد صحرائى
چيست ما و من تو در عالم
انفعال غرور پيدائى
عمرها شد زجنس ما گرم است
روز بازار عبرت آرائى
تا ابد بايد از خيال گذشت
يکقلم دينه ايست فرودائى
اى هوا ناقه هوس محمل
بکجا ميروى و مى آئى
برده ئى سر بآسمان غرور
خاک ناگشته کى فرود آئى
صحبت ادبار بيکسى آورد
عالمى داشته است تنهائى
شش جهت چشم زخم ميبارد
جهد آن کن که هيچ ننمائى
وصل ديديم و هجر فهميديم
خاک در چشم ناشناسائى
(بيدل) از آسياى چرخ مخواه
غيراشغال کف بهم سائى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید