شماره ٣٢٣: مائيم و گرد هستى حرمان دميده ئى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
مائيم و گرد هستى حرمان دميده ئى
چون صبح آشيانه رنگ پريده ئى
در دامن خيال تو دارد غبار ما
بيدست و پائى بثريا رسيده ئى
بر گريه ام نظر کن و از حسرتم مپرس
عرض گداز صد نگهست آب ديده ئى
غافل مباد وصل زفرياد انتظار
چشمى گشوده ايم بحرف شنيده ئى
عيرت زانجمن فلکم عرضه ميدهد
جوشى به کلک پيکر افعى گزيده ئى
آسودگى سراغ ره عافيت نداشت
دستى زدم چو رنگ بدامان چيده ئى
دارد محبت از دل بيمدعاى من
نوميدئى بخون دو عالم طپيده ئى
امروز بيتو ريگ بيابان حسرتست
اشکم که داشت بوى دل آرميده ئى
بازآ که دارم از نگه واپسين هنوز
ته جرعه ئى بشيشه رنگ پريده ئى
هر چند خاک من چو سحر باد برده است
دارم هنوز رنگ گريبان دريده ئى
(بيدل) حضور خاتم ملک جمت بس است
پيشانى شکسته و دوش خميده ئى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید