شماره ٣١٠: گر بگردن ميکشى گردن و گر در سجده ئى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
گر بگردن ميکشى گردن و گر در سجده ئى
هم ز تو گل مى کند الله اکبر سجده ئى
خم چرا بايد شدن بارى اگر بر دوش هست
زندگى دارد بلائى کاين قدر در سجده ئى
هرزه بر خود چيده ئى اى محو اسباب غرور
يکسر مو گرز و هم آئى فر و تر سجده ئى
همچو اشکم مائل آن آستان اما چه سود
عشق ميگويد ادب کن جبهه تر سجده ئى
بر در دل چون نفس بوسى نشست اى نفس داغ
زحمت اين آستانى بسکه لنگر سجده ئى
هر طرف لبيک و ناقوس از تو بيتاب خروش
اى گزند کعبه و دير از چه نشتر سجده ئى
جرأت پرواز خاکت را بگردون برده است
ورنه هرگه مى کشى سر در ته پر سجده ئى
سرکشى چون شمع شبگير غرورى بيش نيست
ميرسى تا صبحدم جائى که يکسر سجده ئى
گر خم انديشه ات (بيدل) گريبانى کند
مى شود روشن که خود محرابى و در سجده ئى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید