شماره ٢٥٩: در دلى اما بقصد اشکم افسون ميکنى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
در دلى اما بقصد اشکم افسون ميکنى
سر زجيب صد هزار آئينه بيرون ميکنى
جز تغافلهاى نازت دستگاه ناله چيست
مصرع چندى که من دارم تو موزون ميکنى
با حنا ربط ندارد اشک استغناى ناز
مى نهى پا بر دل پرخون و گلگون ميکنى
خاک اگر صد رنگ گرداند همان خاکست و بس
يکزمانم کرد سر گردان که گردون ميکنى
گر باين ساز است آهنگ تغافلهاى ناز
جوهر آئينه را زنجير مجنون ميکنى
فطرت از تاب سر موئى محرف ميخورد
در وفا گر يکقدم کج ميروى خون ميکنى
هر قدر سعى زيانت پرفشان گفتگوست
عافيت مى روبى و از خانه بيرون ميکنى
ماهى بحر حقيقت تشنه قلاب نيست
هرزه بر زانو سرت را نقطه نون ميکنى
دعوى نازک خيالى چشم زخم فطرتست
بيخبر خاموش موى چينى افزون ميکنى
(بيدل) از فهم کلامت عالمى ديوانه شد
اى جنون انشا دگر فکر چه مضمون ميکنى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید