شماره ٢٥٠: خطا پر است مباش اى براستى عارى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
خطا پر است مباش اى براستى عارى
که گر سپهر شوى ميکشى نگونسارى
جهان زشوخى نظاره تو کهسار است
بچشم بسته نظر کن بهار هموارى
قبول آفت هر کس بقدر حوصله است
به تيغ ميکند اينجا طرف جگر دارى
چو گل درين چمن از بحر عبرتت کافيست
تبسمى که همان چين دامن انگارى
برنگ و بو دل خود بسته ئى وزين غافل
که غنچه سان گل پرواز در بغل دارى
گره بکار فرو بسته تو بگشايد
اگر چو غنچه دل شبنمى بدست آرى
غبار دامن ايندشت ناله اندود است
قدم دلير منه تا دلى نيفشارى
بغير طبع تو گر سجده است معراجش
کدام شعله که خاکش بکرد هموارى
چنان زد هر سبکبار بايدت رفتن
که بار نقش قدم هم بخاک نگذارى
گواه عاقبت کار ظلم پيشه بس است
بخون نشستن نشتر زمردم آزارى
زخواب صبح سر غنچه ميرود برباد
مده زدست چو شبنم عنان بيدارى
بمزرعى که دلش برگ خرمن آرائيست
شکست ميدروى آبگينه ميکارى
بدوش عمر کشى بار اين و آن تا چند
خوش آنزمانکه زاسباب دست بردارى
اگر زجاده تسليم نگذرى (بيدل)
کند بکسوت موجت شکست معمارى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید