شماره ٢٣٧: جهان کورانه دارد سعى نخچيرى بتاريکى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
جهان کورانه دارد سعى نخچيرى بتاريکى
بهر کس وارسى مى افگند تيرى بتاريکى
چراغ دل بفکر اين شبستان گر نپردازد
ندارد مردمک هم رنگ تقصيرى بتاريکى
امل سست است از نيرنگ اين چرخ کهن يکسان
خيالى چند ميريسد زن پيرى بتاريکى
برنگ آميزى عنقا جهانى ميکشد زحمت
توهم زين رنگ مى پرداز تصويرى بتاريکى
چه مقصد محمل ما ناتوانان ميکشدبارت
که عمرى شد چو مو داريم شبگيرى بتاريکى
کرم چون خام شد تمييز نيک و بد نميداند
محبت بر سر ما هم زد اکسيرى بتاريکى
دلى روشن کن از تشويش اين ظلمتسرا بگذر
بجز فکر چراغت نيست تدبيرى بتاريکى
ندارد تلخکامى سرسرى نگذشتن از حالم
سياهى کرده ام چون کاسه شيرى بتاريکى
نفسها سوختم تا شد سواد پيش پا روشن
رسيدم همچو شمع اما پس از ديرى بتاريکى
کس از رمز گرفتاران دل آگه نشد (بيدل)
قيامت کرده است آواز زنجيرى بتاريکى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید