شماره ٢٣٦: چون صبح دارم از چمنى رنگ جسته ئى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
چون صبح دارم از چمنى رنگ جسته ئى
گرد شکسته ئى بهوا نقش بسته ئى
گل کرده زمصرع برجسته نفس
يک سکته در دماغ تأمل نشسته ئى
خون ميخورم زدرد دل و دم نميزنم
ترسم بنالد آبله در پا شکسته ئى
چون من ندارد آينه دار بساط رنگ
شيرازه مژه بتحير گسسته ئى
نى گرد محمليست درين دشت و نى جرس
ميبالد از هوس دل بيداد خسته ئى
گردون چه جامها که بگردش نداشته است
بر دستگاه شيشه گردن شکسته ئى
آشفتگى به هيئت ما ميخورد قسم
کم بسته روزگار باين رنگ دسته ئى
صياد پرفشانى اوقات فرصتم
نخچيرهاست هر نفس از خويش رسته ئى
(بيدل) نميتوان همه دم زير آسمان
سر کوفتن بهاون گم کرده دسته ئى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید