شماره ٢١٣: به نمو سرى ندارد گل باغ کبريائى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
به نمو سرى ندارد گل باغ کبريائى
ندميده ئى برنگى که بگويمت کجائى
پى جستجوى عنقا بکجا توان رساندن
نه سراغ فهم روشن نه چراغ آشنائى
ره دشت عشق آنگه من گشته گم درين ره
بسر چه خار بندم الم برهنه پائى
زده آفتاب و انجم بقبول بارگاهت
ز سر بريده بر سر گل طالع آزمائى
سر ريشه ام ندانم بکجا قرار گيرم
ته خاک هم نياسود گل باغ خودنمائى
زشکوه ملک صورت سر برگ بارم اين بس
که زخاک اهل معنى کنم آبروگدائى
همه تن چو سايه رنگم به صفا چه نسبت من
مگرم زنند صيقل بقبول جبهه سائى
من بيخبر کجايم که درد گر گشايم
زتو آنچه وانمايم توئى آنکه وانمائى
زجهان رميدم اما نرهيدم آنقدرها
که هنوز همچو صبحم قفسيست بارهائى
خرد فسرده جولان چه دهد سراغ عرفان
بدرد مگر گريبان زجنون نارسائى
چه شگرف دلربائى چه قيامت آشنائى
نه زماست عالم تو نه تو از جهان مائى
بم و زير ساز امکان باد بگه ثنايت
عرقى دمانده بيرون زجبين تر صدائى
بصد انجمن من و ما سر و برگ ماست يکتا
همه موج يک محيطيم همه خلق يک خدائى
بمحيط عشق يارب بچه آبرو بباليم
چو حباب کرده عريان همه را تنگ ردائى
زوصال مهر تابان چه رسد بسايه (بيدل)
روم از خود و تو گردم که تو در کنارم آئى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید