شماره ١٩٥: بس که گرديد آبيار ما ز پا افتادگى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
بس که گرديد آبيار ما ز پا افتادگى
سبز شد آخر چو بيد از وضع ما افتادگى
مى توان از طينت ما هم رعونت خواستن
گر برآيد از طلسم نقش پا افتادگى
عمرها چون اشک کنج راحتى ميخواستم
بهر ما امروز خالى کرد جاافتادگى
دام عجزى در کمين سرکشى خوابيده است
ميکشد انجام نى از بور يا افتادگى
مرد وحشت گر نه ئى با هر چه هستى صلح کن
اى بيک روئى مثل يا جنگ يا افتادگى
غوطه زن در ناز اگر با عجز دارى نسبتى
بر سراپاى تو مى بندد حنا افتادگى
غوطه زن در ناز اگر با عجز دارى نسبتى
بر سراپاى تو مى بندد حنا افتادگى
با خرد گفتم چه باشد جوهر فقر و غنا
گفت در هر صورتى نام خدا افتادگى
تخم اقبالم ز فيض سجده خواهد همتى
کز سرم چون پا دو اندر ريشه ها افتادگى
کاروان نقش پائيم از کمال ما مپرس
منزل ما جاده ما خضر ما افتادگى
نيست ممکن (بيدل) از تسليم سردز ديدنم
نسبتى دارد بآن زلف دوتا افتادگى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید