شماره ١٩٢: برون تاز است حسن بى مثال از گرد پيدائى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
برون تاز است حسن بى مثال از گرد پيدائى
مخوان بر نشه ناز پرى افسون مينائى
فريب آب خوردن تا کى از آينه هستى
دو روزى گو نباشد کشتى تمثال دريائى
گواه قتل مشتاقان فسوس قاتلست اينجا
ندارد خون کس رنگى مگر دستى بهم سائى
ز اعيان قطع کن افسانه شکر و شکايت را
همان سطر بست نامفهوم طومارى که نگشائى
نگردى از عروج نشه ديوانگى غافل
خمى دارد فلک هم از کلاه بى سر و پائى
جنون عشق طوفان ميکند در پرده شوقم
گريبان ميدرد از بند بندنى دم نائى
بشوخى هاى کثرت سعى وحدت برنمى آيد
چه سازد گر نسازد با خيالى چند تنهائى
بتمثالى که در چشمت سر و برگ چمن دارد
ز خود رنگى نميکاهى که بر آينه افزائى
وداع خودنمائى کن ز ننگ ذرگى مگذر
چو گم گشتى بچشم هر که آئى آفتاب آئى
ازين عبرت سرا گفتم چه بردند آرزومندان
حقيقت محرمان گفتند داغ ناشناسائى
بشغل گفتگو مپسند (بيدل) کاهش فطرت
بمضراب هوس تا کى چو تار ساز فرسائى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید