شماره ١٨٨: بذوق عافيت اى ناله تا کى در جگر پيچى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
بذوق عافيت اى ناله تا کى در جگر پيچى
چه باشد يکنفس خون گردى و بر چشم تر پيچى
بجيب زندگى تهمت شمر نقد بقا بستن
مگر در کاغذ آتش زده مشت شرر پيچى
ندارد صرفه عرض دستگاه رنگ و بو گل را
بساطى را که برهم چيده ئى آن به که در پيچى
خيال هرزه گردى اينقدر آواره ات دارد
بجائى ميرسى زين ره سر موئى اگر پيچى
گريبان تأمل وسعت آبادى دگر دارد
بخود مى پيچ اگر ميخواهى از آفاق سرپيچى
حريف آنميان نتوان شد از باريک بينى ها
مگر از زلف مشکين تار موئى در کمر پيچى
تغافل چند خون سازد دل حسرت نگاهان را
تبسم زير لب چون موج تا کى در گهر پيچى
سواد مدعاى نسخه هستى شود روشن
اگر برهم نهى چشمى و طومار نظر پيچى
اگر فقر از تو مى نالد و گر جاه از تو مى بالد
نه ئى آتش چرا بيهوده بر هر خشک و تر پيچى
حجاب جوهر آزادتست اسباب آزادى
همه پروازى اما گر بساط بال و پر پيچى
نفس در سينه تا دزديده ئى انديشه مى تازد
عنان ها دارد از خود رفتنت مشکل که در پيچى
خيالات جهان آخر ز سر واکردنى دارد
ازين ساز هوس بر هر چه پيچى مختصر پيچى
جنون هاى امل غير از دماغت کيست بردارد
چو مو گردد رسا ناچار مى بايد بسر پيچى
گر آزادى بلنديهاى دنيا خو مکن (بيدل)
مبادا همچو طوطى بر پر و بالت شکر پيچى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید