شماره ١٦٦: اگر جانى و گر جسمى سراب مطلب مائى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
اگر جانى و گر جسمى سراب مطلب مائى
بهر جا جلوه گر باشى هان جز دور ننمائى
نه لفظ آينه انشا نه معنى قابل ايما
باين ساز است پنهانى باين رنگست پيدائى
بهار وحدت است اينجا دوئى صورت نمى بندد
خيال آينه دارد ليک بر روى تماشائى
بسامان نگاهت جلوه آغوش اثر دارد
دو عالم سر بهم سوده است مژگانى بهم سائى
دلى خون کردم و در آب ديدم نقش امکان را
گداز قطره من عالمى را کرد دريائى
هجوم گريه برد از جا دل ديوانه ما را
به آب از سنگ سودا محو شد تمکين خارائى
بهارستان شوق بى نيازى رنگها دارد
گلى مست خودآرائيست يعنى عالم آرائى
بوهم غير ممکن نيست انداز برون جستن
چو گردون شش جهت آغوش واکرده است يکتائى
قصور و حور گو آنسوى وهم آينه بردارد
زمان فرصت آگاهان وصلت نيست فردائى
بنازم نشه يکرنگى جام محبت را
دل از خود رفتنى دارد که پندارم تو مى آئى
هزار آينه حيرت در قفس کرده است طاوست
جهانى چشم بگشايد تو گر يکبال بگشائى
زتحريک نفس عمريست (بيدل) در نظر دارم
پر پروانه چندى جنون پرواز عنقائى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید