شماره ١٣٨: تا بشوخى نشکد زمزمه ساز نگاه

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
تا بشوخى نشکد زمزمه ساز نگاه
مردمک شد ز ازل سرمه آواز نگاه
در تماشاى توام رنگ اثر باختن است
همچو چشمم همه تن گرد تگ و تاز نگاه
گر همه آب شود آينه بينائى کو
نرسد اشک بکيفيت انداز نگاه
ديگر از عافيت نشه ديدار مپرس
هست از خويش برون تاختن ناز نگاه
همچو شمعى که کند دود پس از خاموشى
حسرتت زمزمه ئى ميکشد از ساز نگاه
طوبى از سايه ناز مژه ام مى بالد
چقدر سرو توام کرده سرافراز نگاه
مشق جمعيت دل قدرت ديگر دارد
بر فلک نيز نلغزيد رسن باز نگاه
غم اسباب تعلق نکشد صاحب دل
مژه صيقل نزند آينه پرداز نگاه
گرد غفلت مشگافيد که در عرصه رنگ
بى نشانيست خطاى قدر انداز نگاه
چون شرارم چقدر محمل نازآرايد
يک طپش گرد دل و يک مژه پرواز نگاه
(بيدل) از نور نظر صافى دل مستغنى است
کسب بينش نکند آينه ناز نگاه



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید