شماره ٩٢: باز چو صبح کرده ام تحفه بارگاه تو

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
باز چو صبح کرده ام تحفه بارگاه تو
رنگ شکسته ئى که نيست قابل گرد راه تو
ذره ببال آفتاب تا بسپهر مى پرد
کيست بخود نميکند ناز زدستگاه تو
بسکه شکوه جلوه ات ريخته است زهر طرف
عکس بروى آينه آينه در پناه تو
خاک شهيد غمزه ات گرد کند چه ممکنست
سرمه نميشود سفيد از مژه سياه تو
غير تحير از جمال آينه را چه ميرسد
حيرت ما دليل ما جلوه تو گواه تو
دل بهزار جلوه ام چهره گشاى حسرتست
آينه شکسته ئى يافته ام براه تو
از خط ساغر وفا جز کجى نظر نخواند
هر که محرفى نخورد از غلط نگاه تو
سادگى جهان رنگ جز تو چه آورد بعرض
هم بزبان ناز تست آينه عذرخواه تو
سعى پر شکستگى طرف عروج ناز اوست
گل بسر اميد زد رنگ من از کلاه تو
(بيدل) از آرزوى دل درد سر نفس مده
دود چراغ کشته است شامه گداز آه تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید