شماره ٨٦: از بسکه ضعف طاقت بوسيد روى زانو

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
از بسکه ضعف طاقت بوسيد روى زانو
خط جبين غلط خورد آخر بموى زانو
آبم درين ادبگاه از شرم غفلت شرم
سر بر هوا نشايد تسليم خوى زانو
کو معبد حضورى کز ما برد رعونت
صد حيف پير گشتيم در جستجوى زانو
هر جلوه را درين بزم آينه است منظور
تمثال دل مجوئيد ناديده روى زانو
شکر قد دو تايم امروز فرض گرديد
عمريست ميکشيدم گردن بسوى زانو
مشق دبير اسرار چندين نشست دارد
اما نميتوان خواند حرف مگوى زانو
چون برگ گل بيادت يک صبح غنچه بودم
شد عمر در جبينم خفتست بوى زانو
زين فکرهاى باطل چيزى نميگشايد
گيرم فتاده باشم سر در گلوى زانو
بيحاصلان سرا پا اندوه در کمين اند
چيزى نرويد از بيد جز آرزوى زانو
تغيير وضع تسليم بر غنچه هم ستم کرد
يارب پى راحت گشتم عدوى زانو
(بيدل) چو موج گوهر در فکر خويش خشکم
پيشانيم قدح زد اما بجوى زانو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید