شماره ٧٨: نيست ممکن واژگونيهاى طالع بيش ازين

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
نيست ممکن واژگونيهاى طالع بيش ازين
سرنوشت ماست نام ديگران همچون نگين
يار در آغوش و ما را از جدائى چاره نيست
جلوه در کار و نديدن جاى حيرانى است اين
از رگ هر برگ گل پيداست مضمون بهار
اين چمن در کار دارد ديده باريک بين
جز عرق زان عارض رنگين کسى را بهره نيست
غير شبنم خرمن اين گل ندارد خوشه چين
تا وفا از سجده اش عهد درستى بشکند
بر ميان زنار بايد بستن از خط جبين
وادى اميد بى پايان و فرصت نارسا
ميروم بر دوش حسرت چون نگاه واپسين
صد گلستان رنگ دربار است حسن اما چسود
خانه آينه ما نيست جز يک گل زمين
در بساطى کز هوس فکر اقامت کرده ايم
خانه پا را در حنا نتوان گرفتن همچو زين
سايه و تمثال هرگز شخص نتواند شدن
نيست هستى جز گمان گر پرده بردارد يقين
سر بسنگى آيدت کز خود برى بوى سراغ
ميدهد تمثالت از آينه و نام از نگين
اى سپند آن به که از وضع خموشى نگذرى
ناله اينجا دورباش سرمه دارد در کمين
با مروت آشنائى نيست اهل حرص را
ديده هاى دام نبود خانه مردم نشين
چون غبار از عجز پيمان خيالى بسته ايم
تا طلسم حسرت ما نشکنى دامن مچين
فتنه بسيار است در آشوبگاه جلوه اش
اندکى ياد خرامش کن قيامت آفرين
تا توانى (بيدل) از بند لباس آزاد باش
همچو نى در دل گره مفگن زچين آستين



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید