شماره ٧٤: نسزد زجوهر فطرتت بجنون شبهه و شک زدن

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
نسزد زجوهر فطرتت بجنون شبهه و شک زدن
چو نفس جريده ما و من بهوس نوشتن و حک زدن
به بساط جرعه کشان تو غم نقل و باده که ميکشد
که توان زحرف تبسمت بهزار پسته نمک زدن
توشه قلمرو عزتى چه جنون زطبع تو جوش زد
که دريد جيب تعينت غم پينه بر کپنک زدن
چه ظهور گرد سپاه تو چه خفا تغافل جاه تو
بگشاد و بست نگاه تو در راز ملک و ملک زدن
بجهان رنگ فنا اثر غم امتحان دگر مبر
بر محرمان ستمست اگر زر گل رسد بمحک زدن
زمزاج پيچش خلق دون خجل است طعنه گر فنون
نشوى جراحت مرده را هوس آزماى کلک زدن
اثر دماغ رعونتت شده رنگ پستى دولتت
بکجاست گوشه زانوئى که توان علم بفلک زدن
بگذر زحاصل مدعا که بحکم فرصت بى بقا
چمنست بر سر زخم ما گل انتظار گزک زدن
پى وهم هرزه عنان مد و بسراب غرق گمان مشو
زشناى بحر گمان مرو بخيال باطل حک زدن
حذر اى حسود جنون حسب که بحکم آگهى ادب
مثلى که (بيدل) ما زند بتو نيست کم زکتک زدن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید