شماره ٦٩: محيط جلوه او موج خيز است از سراب من

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
محيط جلوه او موج خيز است از سراب من
ز شبنم آب در آئينه دارد آفتاب من
بتحقيق چه پردازم که از نيرنگ دانشها
دليل وحدت خويش اشت هر جا در نقاب من
قناعت ساغر حيرت غم و شادى نميداند
چو شبنم گوشه چشمى است ميناى شراب من
غبارم را طپيدن دارد از ذوق فنا غافل
همان خاکم اگر آرام گيرد اضطراب من
ندانم با کدامين ذره سنجم هستى خود را
که در وزن کمى بسيار پيش آيد حساب من
براحت تهمتى دارم زاحوالم چه ميپرسى
چو مخمل هم بچشم ديگران در باب خواب من
بهر بى آبروئى چشمه آئينه يأسم
که نقش هر دو عالم شسته ميجوشد زآب من
بغير از نفى خويش اثبات عشرت مشکلست اينجا
کتانم پنبه گردد تا ببالد ماهتاب من
بتدبير دگر از آب غفلت برنميخيزم
زهم پاشيدن اعضا مگر باشد گلاب من
به پيرى چون سحر رفت از سرم سوداى جمعيت
ورق گرداند آخر ربط اجزاى کتاب من
درين محفل ندارد هيچکس خون گرمى الفت
مگر از بيکسى بر اخگرى چسپد کباب من
تهى از خود شدن (بيدل) به بيمغزى کشيد آخر
درين دريا پر از خود بود چون گوهر حباب من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید