شماره ٥٨: گر قناعت را توانى داد سامان نگين

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
گر قناعت را توانى داد سامان نگين
پشت ناخن نيز دارد در کفت شان نگين
اى حباب از خودفروشى شرم بايد داشتن
يکنفس فرصت نمى ارزد ببهتان نگين
دوش همت چند زير بار منت خم شود
مفت آنخاتم که نپسنديد احسان ننگين
نيست ممکن از طلسم خودفروشى جستنت
نقش نتواند کشيدن پا زدامان نگين
هر چه نوميد است در رفع جنون دستگاه
هر که را ره نيست در چاک گريبان نگين
گر همين ساز گرفتاريست بال اشتهار
دام هم در راه ما چيد است دوکان نگين
جوهر اقبال نقد هر تنک سرمايه نيست
فلس ماهى تا کجا نازد بسامان نگين
جز بنرمى منتفع نتوان شد از ارباب جاه
موم شو تا باج گيرى از درشتان نگين
سستى طالع زبس افسردگى در بار داشت
نام ما هم سر بسنگ آمد زدامان نگين
اى نفس سرمايه اقبالت فريبى بيش نيست
چون هوا از شبنمش بندند پيمان نگين
(بيدل) از گل کردن نامش گريبان ميدرد
نقش چون تار نظر در چشم حيران نگين



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید