شماره ٢٤: سر بزير تيغ و پا بر خار بايد تاختن

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
سر بزير تيغ و پا بر خار بايد تاختن
چون بعرض آمد برون تار بايد تاختن
نغمه تحقيق محو پرده اخفا خوشست
يکقدم ره چون نفس صد بار بايد تاختن
منت هستى قبول اختيار کس مباد
دوش مزدوريم زير بار بايد تاختن
چون بهارم کوشش بيجا ندارد انقطاع
رنگ امسال را تا پار بايد تاختن
جهد منصورى کمينگاه سوار همت است
گر تو هم زين عرصه ئى تا دار بايد تاختن
دشت آتشبار و دل بيچاره ضبط عنان
نيسواران نفس ناچار بايد تاختن
پاس دل تا چند دارد کس درين آشوبگاه
شيشه در باريم و بر کهسار بايد تاختن
مرکز پرکار غفلت ها همين جسم است و بس
سايه را پيش و پس ديوار بايد تاختن
چون گلم در غنچه چندين چشم زخم آسوده است
آه ازان روزيکه در بازار بايد تاختن
عرصه شوق عدم پر بيکنار افتاده است
هر چه باشى چون شرر يکبار بايد تاختن
سعى مردى خاک شد هرگاه همت باخت رنگ
مرکب پى کرده را دشوار بايد تاختن
سر بگردون تازيت چون شمع پر بيصرفه است
چاه پيش است اندکى هشيار بايد تاختن
پيش پاى سايه تشويش بلند و پست نيست
گر جبين رهبر شود هموار بايد تاختن
موج ما تا گوهر دل ره بآسانى نبرد
در پى اين آبله بسيار بايد تاختن
اى سحر زين يک تبسم وار جولان نفس
تا کجا گل بر سر دستار بايد تاختن
شرم دار از دعوى هستى که در ميدان لاف
يکقدم ره چون نفس صد بار بايد تاختن
از خط تسليم (بيدل) تا توانى سر متاب
سبحه را بر جاده زنار بايد تاختن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید