شماره ٢١: سجده خواريست آب رو پى نان ريختن

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
سجده خواريست آب رو پى نان ريختن
اين عرق را بى جبين بر خاک نتوان ريختن
بهر يک شبنم درين گلشن نفسها سوخت صبح
سهل کارى نيست رنگ چشم گريان ريختن
گرد آثار تعين خجلت آزادگيست
چين پيشانى نميزيبد بدامان ريختن
منعمان روزى دو بايد دست احسان واکنند
خاک برابرى که کرد امساک باران ريختن
اين غنا و فقر ياران وضع خاکى بيش نيست
ساعتى بر باد رفتن بعد ازان شان ريختن
هر قدم چون شمع فکر خويش در پيش است و بس
دامنى برچيده بايد در گريبان ريختن
عمرها شد گرد مجنون ميکند ناز غزال
خاک ما را نيز بايد در بيابان ريختن
صد تمنا سوخت تا داغ دلى آمد بدست
هيچکس اين شمع نتوانست آسان ريختن
کشتگانت در کجا ريزند آبروى شرم
برد حيرانى زخون اين شهيدان ريختن
خاک راه انتظارت نم کشيد از انفعال
ما فشانديم اشک ميبايست مژگان ريختن
اى ادب سنج وفا گر قدردان ناله ئى
شرم دار از نام آتش در نيستان ريختن
ما نفهميديم کاينجا نام هستى نيستى است
از بناى هر عمارت بود خندان ريختن
بوى شوقى برده ام در کارگاه انتظار
کز غبارم ميتوان بنياد کنعان ريختن
صنعت پيرى مرا نقاش حسرتخانه کرد
چون صدف صد رنگ خون خوردم زدندان ريختن
دور گردون از وقار اهل درد آگه نشد
ورنه دل بايست از کوه بدخشان ريختن
پاس ناموس دلم در پرده شرم آب کرد
دانه ئى دارم که نتوان پيش مرغان ريختن
دم مزن از عشق (بيدل) در هوس ناکان لاف
آب اين آتش باين خاشاک نتوان ريختن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید