شماره ٢: دلرا بباد داديم آه از نظر گشودن

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
دلرا بباد داديم آه از نظر گشودن
اينخانه بال و پر داشت در رهن در گشودن
آينه فضولى زنگارش از صفا به
تا چند چشم حق بين بر خير و شر گشودن
زين خلق بيمروت انصاف جستن ما
طومار شکوه در مرگ بر نيشتر گشودن
صبح دعاست فرصت اى غافل از اجابت
دارد گشود مژگان دست اثر گشودن
نشکسته گرد هستى پوچست لاف عرفان
در بيضه چند چون سنگ بال شرر گشودن
در گلشنى که شوقش بر صفحه ام زد آتش
فردوس در قفس داشت طاوس پر گشودن
بر دستگاه هستى چندان هوس مچينيد
بيش از تبسمى نيست خوان سحر گشودن
مغرور جاه و عبرت افسانه خيال است
در خواب هم ندارد چشم گهر گشودن
چينى بمرگ فغفور کارى دگر ندارد
از درد حق گذارى جز موى سر گشودن
دلبسته وفائى جهدى که وانگردد
ظلمست اين گره را بيدست تر گشودن
وارستن از تعلق با ما نساخت (بيدل)
نى را بناله آورد درد کمر گشودن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید