شماره ٧٥٨: ز بى قرارى من مى کند سفر بالين

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
ز بى قرارى من مى کند سفر بالين
ز دست خويش کنم چو سبو مگر بالين
همان ز پستى بالين نمى برد خوابم
ز گرد بالش گردون کنم اگر بالين
ز بى قرارى من چون سپند جست از جاى
نشست هر که مرا چون چراغ بر بالين
ز گرمى جگرم لعل آتشين گردد
به وقت خواب کنم خشت خام اگر بالين
ز دست و تيغ خزان گوييا خبر دارد
که مى کند گل اين بوستان سپر بالين
مرا سرى است که چون لاله داغدار شود
کنم ز کاسه زانوى خود اگر بالين
عجب نباشد اگر بال و پر برون آرد
کشيد از سر من بس که دردسر بالين
کسى به ملک غريبى عزيز مى گردد
که در وطن کند از سنگ چون گهر بالين
چگونه خواب پريشان نسازدم بيدار؟
که کج گذاشت مرا زلف زير سر بالين
مرا به داغ جنون نيست الفت امروزى
هميشه داشت ز سرگرميم خطر بالين
رهين پرتو منت چرا شوم صائب؟
مرا که از تب گرم است شمع بر بالين



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید