شماره ٦٧٢: بى بصيرت چه گل از غيب تواند چيدن؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
بى بصيرت چه گل از غيب تواند چيدن؟
پاى خوابيده چه در خواب تواند ديدن؟
مى توان با نظر بسته جهان را ديدن
عينک ديدن خواب است نظر پوشيدن
مژه از خواب گران چون رگ سنگ است ترا
در ته سنگ چه مقدار توان باليدن؟
پشت پا زن به دو عالم اگر از مردانى
کار اطفال بود پا به زمين ماليدن
رحم کن بر خود اگر رحم ندارى به زمين
توتيا شد قلم پاى تو از لغزيدن
مار تا راست نگردد نرود در سوراخ
راست شو تا بتوانى به لحد گنجيدن
خويش را جمع کن از پرده دران ايمن شو
که گل از خار توان چيد به دامن چيدن
اوج دولت نه مقامى است که غافل باشند
بر لب بام خطر جهل بود خوابيدن
عمر جاويد به روشن گهران مى بخشد
همچو خورشيد به ديوار زبان ماليدن
اگر از تيغ شهادت دهنى تر سازى
مى توان پشت سر خضر و مسيحا ديدن
کم ازان است ثوابم که به ميزان آيد
بيش ازان است گناهم که توان سنجيدن
ناله خوب است که بى خواست ز دل برخيزد
چون جرس چند به تحريک زبان ناليدن؟
چند از گردش ناساز فلک، تاب خوري؟
رشته عمر تو کوتاه شد از پيچيدن
گل رعنا عبث از باد خزان مى نالد
نه گناهى است دورويى که توان بخشيدن
سالکان را خبر از حالت مجذوبان نيست
اين نه وردى است که ناخوانده توان فهميدن
مى شوى محرم آن دلبر يکتا صائب
گر توانى نظر از هر دو جهان پوشيدن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید