شماره ٦٣٨: گهى در بحر سرگردان و گاهى در سرابم من

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
گهى در بحر سرگردان و گاهى در سرابم من
ز خشک و تر چو موج از خوش عنانى در عذابم من
نمى سوزد دلى بر من مگر اشک کبابم من؟
به خونم عالمى تشنه است پندارى شرابم من
خرابات وجود من عمارت برنمى دارد
عبث در فکر تعمير دل پر انقلابم من
به جز کسب هوا از من دگر کارى نمى آيد
درين درياى پر آشوب پندارى حبابم من
اگر چه حرف بيجا بر زبان هرگز نمى آرم
خجل از خويش دايم چون سؤال بى جوابم من
به خاک افتم ز تخت سلطنت چون در خمار افتم
چو آيد گردن مينا به کف مالک رقابم من
اگر چه مى کند تعمير دلها گفتگوى من
مهياى شکستن همچو فرد انتخابم من
هواى گردش چشمى ربوده است اختيارم را
ازان گه مست و گه مخمور و گاهى مست خرابم من
به چشم کم مبين صائب مرا چون قطره شبنم
که ميراب گل و آيينه دار آفتابم من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید