شماره ٦٠٩: به زير تيغ جانان از بصيرت نيست لرزيدن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
به زير تيغ جانان از بصيرت نيست لرزيدن
نفس در زير آب زندگى ظلم است دزديدن
نباشد رحم بر افتادگان سر در هوايان را
به پاى سرو چون آب روان تا چند غلطيدن؟
مکن يکبارگى خم را ز مى خالى که بر خاطر
گرانى مى کند جاى فلاطون را تهى ديدن
مهل خالى ز مى زنهار اى پير مغان خم را
که در دل مى خلد جاى فلاطون را تهى ديدن
سبکسر بر حيات خويش مى لرزد، نمى داند
که سازد زود عمر شمع را کوتاه، لرزيدن
جهان ناساز از باريک بينى بر تو شد، ورنه
گل بى خار گردد خارزار از چشم پوشيدن
مشو با بال و پر زنهار از افتادگى غافل
که سر در دامن منزل گذارد ره ز خوابيدن
دعاى جوشنى چون ساده لوحى نيست دلها را
به ناخن چهره آيينه را نتوان خراشيدن
قبولى نيست دردرگاه حق زهد لباسى را
که دارد کعبه ننگ از جامه پوشيده پوشيدن
حلال است آب و نان اين جهان بر عاقبت بينى
که منظورش بود چون ماه نو کاهش ز باليدن
گره نگشايد از دل خنده سوفار پيکان را
ز دل زنگ کدورت کى برون آيد به خنديدن؟
مياور دست گستاخى برون از آستين صائب
که از يک گل به ديدن مى توان صد رنگ گل چيدن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید