شماره ٥٩١: ز دام نوخطان مشکل بود دل را رها گشتن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
ز دام نوخطان مشکل بود دل را رها گشتن
ز لفظ تازه دشوارست معنى را جدا گشتن
گل اين باغ، آغوش از لطافت برنمى دارد
به بوى پيرهن بايد تسلى چون صبا گشتن
ز قرب گل به اندک فرصتى دلسرد شد شبنم
ندارد حاصلى با بى وفايان آشنا گشتن
رسيده است آفتابت بر لب بام از غبار خط
دگر کى اى ستمگر مهربان خواهى به ما گشتن؟
وصال شسته رويان گريه ها در آستين دارد
به گل پيراهنان چسبان نبايد چون قبا گشتن
پر کاهى است دنيا در نظر آزادمردان را
به تحصيلش نمى يابد سبک چون کهربا گشتن
نمى دانى چه شکر خواب ها در چاشنى دارى
به نقش خشک قانع از شکر چون بوريا گشتن
اگر با استخوان از سفره قسمت شوى قانع
عزيز اهل دولت مى توانى چون هما گشتن
متاب از سختى ايام رو گر بينشى دارى
که فرض عين باشد در ره او توتيا گشتن
چه آسوده است صائب از تردد چشم قربانى
درين محفل به حيرت مى توان بى مدعا گشتن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید