شماره ٥٨٩: چه آسان است با بى برگى احرام سفر بستن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
چه آسان است با بى برگى احرام سفر بستن
که هم مرکب بود هم توشه، دامن بر کمر بستن
حباب ما سبکروحان گرانجانى نمى داند
يکى باشد نظر وا کردن ما با نظر بستن
نمى سازد پريشان شغل دنيا وقت عارف را
صدف را شور دريا نيست مانع از گهر بستن
فشاندن بر ثمر دامان خود چون سرو، ازين غافل
که مى بايد به برگ از بى برى دل چون ثمر بستن
چو گل با روى خندان صرف کن گر خرده اى دارى
که دل را تنگ سازد در گره چون غنچه زر بستن
مرا از چين ابرو نيست پروايى که عاشق را
در اميدوارى باز مى گردد ز در بستن
ز غفلت پشت بر ديوار دارد برگ کاه ما
در آن وادى که باشد کوه در کار کمر بستن
به خود بسته است قانع راه احسان کريمان را
ز دريا نيست ممکن آب در جوى گهر بستن
ميان سنگ و مينا دوستى صورت نمى بندد
دل ما و ترا مشکل بود بر يکدگر بستن
اگر سير مقامات است در خاطر ترا صائب
در اثناى دميدن همچو نى بايد کمر بستن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید