شماره ٥٤٠: ساقى از ميخانه عالمتاب مى آيد برون

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
ساقى از ميخانه عالمتاب مى آيد برون
گوهر شهوار خوب از آب مى آيد برون
عشق سرگردانيى دارد، ولى خون مى خورد
کشتى هر کس ازين گرداب مى آيد برون
در فروغ عشق نور عقل گرديده است محو
واى بر شمعى که در مهتاب مى آيد برون
پيچ و تاب از جوهر شمشير اگر بيرون رود
جان عاشق هم ز پيچ و تاب مى آيد برون
گريه ما بى قراران را عيار ديگرست
جاى اشک از چشم ما سيماب مى آيد برون
صبح از خون شفق دامان خود را پاک کرد
همچنان از زخم ما خوناب مى آيد برون
بى ظهور عشق عاشق در حجاب نيستى است
ذره با خورشيد عالمتاب مى آيد برون
دست تا بر ساز زد مطرب، دل ما خون گريست
از زمين ما به ناخن آب مى آيد برون
عقل در هر آب سهلى دست و پا گم مى کند
عشق صائب سالم از غرقاب مى آيد برون



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید