شماره ٥٣٨: نيست ممکن پخته کس زين خاکدان آيد برون

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
نيست ممکن پخته کس زين خاکدان آيد برون
از تنور سرد هيهات است نان آيد برون
جسم سوزان مرا خاک از دهن بيرون فکند
چون هما از عهده اين استخوان آيد برون؟
هر کجا بى پرده گردد روى آتشناک او
خود به خود آيينه از آيينه دان آيد برون
اى که مى خندى چو گل بر سينه صد چاک من
باش تا آن شاخ گل دامن کشان آيد برون
تازه خواهد شد ز خجلت زخم ديرين ساله اش
گر به دعوى ماه با آن دلستان آيد برون
شاخ گل بى تاب چون دست زليخا مى شود
يوسف ما چون ز طرف بوستان آيد برون
تا دل از زلفش برآمد روى آسايش نديد
واى بر مرغى که شب از آشيان آيد برون
راست سازد در کمان آهو نفس را همچو تير
چون به عزم صيد، آن ابرو کمان آيد برون
لاف عشق بوالهوس ظاهر شد از آه دروغ
تير کج رسوا شود چون از کمان آيد برون
بى تأمل هر که دست از آستين بيرون کند
زردرو از باغ صائب چون خزان آيد برون



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید