شماره ٥٢٠: اهل معنى گر چه خاموشند از تحسين من

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
اهل معنى گر چه خاموشند از تحسين من
غوطه در خون مى زنند از معنى رنگين من
سکته بى دردى از خواب عدم سنگين ترست
ورنه خون مرده گردد زنده از تلقين من
در جگرگاه نواسنجان اين بستانسرا
تيغها خوابيده از هر مصرع رنگين من
از يد بيضاى کلک من جهانى روشن است
گر به ظاهر نيست شمعى بر سر بالين من
مايه دار معنيم، دعوى نمى دانم که چيست
خودفروشى نيست چون بى مايگان آيين من
ديده يوسف شناس از خود بود منت پذير
مى کند تحسين خود، هر کس کند تحسين من
صور محشر پاره سازد گر گلوى خويش را
برنمى گردد صدا از کوه با تمکين من
نيست از منع تماشايى پر از گل گلشنم
دست و پا از جوش گل گم مى کند گلچين من
شهد گفتار مرا صائب قوام ديگرست
خامه ها را کرد بى شق معنى شيرين من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید