شماره ٤٨٥: دل غمين ز انديشه روزى درين عالم مکن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
دل غمين ز انديشه روزى درين عالم مکن
بهر گندم پشت بر فردوس چون آدم مکن
ريزش خود را ز چشم مردمان پوشيده دار
در سخاوت خويش را افسانه چون حاتم مکن
گر نمى خواهى شود روشن به مردم حال تو
راز خود را اخگر پيراهن محرم مکن
عالم بالاست جاى اين نهال بارور
ريشه خود در زمين عاريت محکم مکن
نسيه کردن نعمت آماده را از عقل نيست
التفات از کاسه زانو به جام جم مکن
عالم روشن به چشمت زود مى سازد سياه
پشت خود خم در تلاش نام چون خاتم مکن
رو مياور در طواف کعبه با آلودگى
گرد عصيان را غبار خاطر زمزم مکن
لب ببند از حرف نيک و بد درين عبرت سرا
خاطر آسوده خود شاهراه غم مکن
چشم اگر دارى که با خورشيد همزانو شوى
گر ز گل بستر کنندت، خواب چون شبنم مکن
پيش هر ناشسته رويى آبروى خود مريز
در زمين شور، ابر خويش را بى نم مکن
خون ما را نيست جز اشک پشيمانى ثمر
جوهر شمشير خود را حلقه ماتم مکن
هر چه صائب مى دهد قسمت، به آن خرسند باش
خاطر خود را غمين از فکر بيش و کم مکن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید