شماره ٤٥٣: زندگى بخشا! روان چند کس خواهى شدن؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
زندگى بخشا! روان چند کس خواهى شدن؟
کشته بسيارست، جان چند کس خواهى شدن؟
شد جگرگاه زمين از کشتگانت لاله زار
مرهم داغ نهان چند کس خواهى شدن؟
چون کتان شد جامه جانها شق از مهتاب تو
بخيه زخم کتان چند کس خواهى شدن؟
از تو دارد هر سيه روزى تمناى چرغ
شبچراغ دودمان چند کس خواهى شدن؟
چشم بر راه تو دارد قاف تا قاف جهان
اى پريرو، ميهمان چند کس خواهى شدن؟
از تماشايت جهانى قالب بى جان شده است
تو به اين تمکين روان چند کس خواهى شدن؟
با چنان رويى کز او بى پرده گردد رازها
پرده راز نهان چند کس خواهى شدن؟
لازم افتاده است دل دادن به هر دل پاره اى
تو به يک دل، دلستان چند کس خواهى شدن؟
از تو آب و رنگ خواهد صد خزان بى بهار
نوبهار بى خزان چند کس خواهى شدن؟
بى قراران تو بيرون از شمارند و حساب
باعث آرام جان چند کس خواهى شدن؟
من گرفتم سرمه سا گرديد چشم پرفنت
مانع آه و فغان چند کس خواهى شدن؟
هر کسى تنها ترا خواهد که باشى زان او
تو به تنهايى ازان چند کس خواهى شدن؟
اين جواب آن غزل صائب که خسرو گفته است
اى جهانى کشته، جان چند کس خواهى شدن؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید