شماره ٤٢٥: نيست از منصور اگر مستانه مى گويد سخن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
نيست از منصور اگر مستانه مى گويد سخن
از زبان شمع اين پروانه مى گويد سخن
نيست گوش حق شنو، ورنه مسلسل همچو موج
نه صدف زان گوهر يکدانه مى گويد سخن
غافل از سررشته آن گوهر يکدانه است
زاهدى کز سبحه صد دانه مى گويد سخن
نيست گوش اهل عالم محرم اسرار عشق
زين سبب با خويشتن ديوانه مى گويد سخن
شيشه ناموس خود را مى زند بر کوه قاف
پيش خم هر کس که از پيمانه مى گويد سخن
آب حيوان را به باد بى نيازى مى دهد
بادپيمايى که بيدردانه مى گويد سخن
صحبت پير مغان بر نوجوانان بار نيست
چون پدر با کودکان طفلانه مى گويد سخن
هر که را از هوشمندى هست در سر نشأه اى
چون به مستان مى رسد، مستانه مى گويد سخن
مهر بر لب زن که بر خامى دليل ناطق است
باده چندانى که در ميخانه مى گويد سخن
کوه از يک حرف ناسنجيده مى گردد سبک
واى بر آن کس که بى باکانه مى گويد سخن
خار ديوار تو با نظارگى و باغبان
ز دل آزارى به يک دندانه مى گويد سخن
هر که از آب حرام رشوت آبستن نشد
تيغ اگر باشد طرف، مردانه مى گويد سخن
هر که دارد صائب از حال گرانباران خبر
با گرانجانان سبکروحانه مى گويد سخن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید