شماره ٤٠٢: نيست آسان خون نعمت هاى الوان ريختن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
نيست آسان خون نعمت هاى الوان ريختن
برگريزان مکافات است دندان ريختن
سالها گل در گريبان ريختى چون نوبهار
مدتى هم اشک مى بايد به دامان ريختن
چشمه خورشيد را شبنم نيندازد ز جوش
چند آب سرد بر خون شهيدان ريختن؟
تلخى منت حلاوت مى برد از شهد جان
آبرو نتوان براى آب حيوان ريختن
با سبکروحان به سر بر، تا توانى همچو گل
در کنار دشمن خود خرده جان ريختن
مى تواند بلبل ما از غبار بال و پر
در گريبان خزان رنگ گلستان ريختن
بر سر شورست اشکم، نوح تردستى کجاست
تا ز چشمم ياد گيرد رنگ طوفان ريختن
آنقدر موج حلاوت زد دهان او که مور
مى تواند قندها از شيره جان ريختن
حسن را صائب گزير از دودمان زلف نيست
شمع عالمسوز را بى رشته نتوان ريختن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید