شماره ٣٩٨: آن خرابم کز زبانم حرف نتوان ساختن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
آن خرابم کز زبانم حرف نتوان ساختن
بيش ازين ما را مروت نيست ويران ساختن
از زمين عيسى به چرخ از راه خودسازى رسيد
چند باشى در مقام قصر و ايوان ساختن؟
گوهر ما را گرانى در نظرها شد گران
کاش خود را مى توانستيم ارزان ساختن
خشم را در پرده هاى خلق پنهان کردن است
آتش سوزنده را بر خود گلستان ساختن
از مى لعلى تن خاکى خود را چون سبو
دست تا از توست مى بايد بدخشان ساختن
محرم گنج الهى نيست هر ناشسته روى
از توانگر فقر را شرط است پنهان ساختن
چشم اگر دارى که در چشم جهان شيرين شوى
چون گهر بايد به تلخ و شور عمان ساختن
تا نباشد همت روشندلى چون آفتاب
خويش را چون صبح نتوان پاکدامان ساختن
چون توانم داد صائب کار جمعى را نظام؟
من که نتوانم سر خود را به سامان ساختن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید