شماره ٣٩٥: چند چون خامان نظر بر ماهتاب انداختن؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
چند چون خامان نظر بر ماهتاب انداختن؟
تا کى اين مشت نمک در چشم خواب انداختن؟
گر چه از من خامتر صيدى ندارد کوى عشق
مى توان در سينه گرمم کباب انداختن
بس که از خواب پريشان چشم من ترسيده است
چشم نتوانم به چشم نيمخواب انداختن
گر نيندازد، ستم بر نوبهار خود کند
در خزان هر کس که بتواند شراب انداختن
در ميان دلبران از چشم پر کار تو ماند
دل ز مردم بردن و خود را به خواب انداختن
قطره ناچيز را درياى گوهر کردن است
سر چو شبنم در کنار آفتاب انداختن
عشرت ده روزه را عيش مخلد کردن است
مهر گل از دور بينى بر گلاب انداختن
پيش من خوشتر بود از منت آب حيات
تشنه لب خود را به درياى سراب انداختن
دانه در صحراى پر آتش پريشان کردن است
در زمين شور، گوهر چون سحاب انداختن
قلب روى اندود خود را سيم خالص کردن است
نور بر آب روان چون ماهتاب انداختن
به که صائب بر ندارد چشم از رخسار ماه
هر که نتواند نظر بر آفتاب انداختن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید